کد خبر: 4193206
تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱۴۰۲ - ۱۱:۰۴
در صحبت قرآن/ 310

غرور و غفلت حتی در گورستان 

امروز قبایل گوناگون انسانی همچنان در غفلت سر می‌کنند و به مستی‌ها گرفتارند و در زیر گنبد خضرا چندان سیاهکاری می‌کنند که فرشتگان بر احوالشان می‌گریند. 

۳۶۵ روز در صحبت قرآن، نوشته استاد حسین محی‌الدین الهی قمشه‌ای، کتاب چهارم از مجموعه کتاب‌های جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین و منتشر شده است.
 
کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.
 
این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.
 
گروه اندیشه ایکنا به منظور بهره‌مندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعه‌هایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. سیصد و دهمین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «غرور و غفلت حتی در گورستان» تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.
 
أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ ﴿۱﴾
حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ ﴿۲﴾
كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿۳﴾
ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿۴﴾
كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ﴿۵﴾
لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ﴿۶﴾
ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ ﴿۷﴾
ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ ﴿۸﴾( تکاثر) 
 
(الا ای مردمان) به هوش آیید که شما را بسیاری (اموال و فرزند و عشیره) سخت غافل داشته است(1) تا آنجا که به ملاقات اهل قبول رفتند(و آنجا نیز به جای عبرت به فخر فروشی و خودنمایی پرداختند)(2) نه چنین است که می‌اندیشید بلکه به زودی خواهید دانست(3) و باز حقا به زودی خواهید دانست(4) اگر به طور یقین می‌دانستید(شما را چه حادثه بزرگی در پیش است از کار آخرت غافل نمی‌شدید)(5) البته دوزخ را در پیش روی مشاهده خواهید کرد(6) و سپس آن دوزخ (نامرادیها) را به چشم یقین خواهید دید(7) و آنگاه از نعمت‌ها شما را پرسش خواهند کرد(8). 
 
اعراب صدر اسلام عادت داشتند که هر گاه دسته جمعی به زیارت اهل قبور می‌رفتند آنجا حماسه‌های قبیله‌ای و افتخارات خانوادگی خود را یاد می‌کردند که ما در فلان جنگ شما را در هم شکستیم و دخترانتان را به اسارت گرفتیم و این قبرستان مجاور تمام از قبیله‌ شما هستند که به دست ما کشته شدند و آن قبر رئیس قبیله شماست که در اسارت ما بود تا جان سپرد و گاهی همین رجزخوانی‌ها زمینه جنگ و خونریزی تازه‌ای میان قبایل می‌شد و راست گفته‌اند اهل معرفت که مستی جهل و غفلت و جاه و مقام و ثروت و استغراق در زندگی حیوانی و شهوانی از این مستی انگور بسی قویتر و بادوام‌تر است و عربده‌ها و هیاهوی آن خشن‌تر؛ هر چند که آن عربده‌ها را به مستی منسوب نمی‌کنند. 
 
در سخنان کوتاه حضرت آمده است که: از مستی ثروت و قدرت برحذر باشید که بسیار دوام می‌کند و دیر از آن به هوش آیید. استعیذوا بالله من سُکرة الغنی ... 
 
اینکه فرمود به زودی خواهند دانست یعنی به هوش خواهند آمد و در خواهند یافت تا چه کرده‌اند در آن مستی، و در این هوشیاری است که دوزخ را به چشم یقین مشاهد خواهند کرد و یاد خواهند کرد از آن همه نعمت‌ها و برکت‌ها که داشتند و هیچ یک را در راه تکامل خویش صرف نکردند و همه را ضایع و باطل گذاشتند و در هنگام سوال از آن نعمتها هیچ جز شرمندگی و سرافکندگی برای عرضه نخواهند داشت. 
 
امروز نیز قبایل گوناگون انسانی همچنان در همین غفلت سر می‌کنند و به همین مستی‌ها گرفتارند و در زیر گنبد خضرا چندان سیاهکاری می‌کنند که فرشتگان بر احوالشان می‌گریند. 
 
پادشاهان بین که لشکر می‌کشند
از حسد خویشان خود را می‌کشند (مثنوی) 
 
خانم باربارا تاکمان، نویسنده معاصر انگلیسی، کتابی نوشته با عنوان THE March of folly یعنی «رژه حماقت یا سیر نابخردی» که طی سیری در تاریخ کرده و نشان داده است که چگونه انسانها نسل پس از نسل همان اشتباهات و نادانی‌های پیشینیان را تکرار کرده‌اند و به سبب همان مستی‌های شیطانی هیچ عبرتی از تاریخ نگرفته‌‌اند. 
 
صدای مقتدر و پر هیبت این سوره همچون شیپوری است که در فضای عالم یکی از روندهای مستمر تاریخ را اعلام می‌کند تا از آن چه عبرت گیرند. 
 
غفلت از مرگ عجب است آن هم در گورستان که جای عبرت و آگاهی است. 
 
یافت مردی گورکن عمر دراز
سائلی گفتش که چیزی گوی باز 
تا چه عمری گور کندی در مغاک
چه عجایب دیده‌ای در زیر خاک 
گفت این دیدم عجایب حسب حال
کاین سگ نفسم همی هفتاد سال 
گور کندن دید و یک ساعت نمرد
یک دمم فرمان یک طاعت نبرد (عطار، منطق الطیر) 
 
در باب 25 انجیل متی حکایت کوتاهی آمده است که مردی سه تن از غلامان خودت را درهنگام سفر یکی پنج سکه، یکی دو و یکی دیگر را تنها یک سکه سپرد تا بازگردد. دو غلام نخستین آن سرمایه را به کار گرفتند و به قدر آنچه بود بر آن افزودند اما سومی سکه را زیر خاک پنهان کرد و هیچ سودی از آن به دست نیاورد تا ارباب آن سکه را از او بازگرفت. این سکه‌های نقد عمر آدمی است و سکه‌های استعداد و ذوق است که به قول میلتون پنهان کردنش عین مرگ است. 
 
یهودیان می‌گویند که روز قیامت به شمعون نمی‌گویند چرا موسی شدی بلکه از او می‌پرسند که چرا شمعون شدی، در قیامت هر کس را از نعمت‌ها و استعدادها و فرصت‌ها و امکاناتی که به او داده‌اند می‌پرسند. 
 
چون قیامت پیش حق صفها زده
در حساب و در مناجات آمده 
حق همی گوید چه آوردی مرا
اندرین مهلت که دادم مر تو را 
عمر خود را در چه پایان برده‌ای
قوت و قوت در چه فانی کرده‌ای
گوهر دیده کجا فرسوده‌ای
پنج حس را در کجا پالوده‌ای 
گوش و چشم و هوش و گوهرهای عرش
خرج کردی چه خریدی تو ز فرش (مثنوی)

 

انتهای پیام
captcha